434) سوره احزاب (33) آیه 15 وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِ
بسم الله الرحمن الرحیم
434) سوره احزاب (33) آیه 15
وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً
8 رمضان 1438
ترجمه
در حالی که قطعا آنان قبلاً با خداوند عهد میبستند که پشت نکنند و عهد خدا مسئولیتزاست.
شأن نزول
از مُقاتل (مجمعالبیان، ج8، ص547) و ابنعباس (البحر المحیط فى التفسیر، ج8، ص462)روایت شده منظور پیمان عقبه است؛ همان که قبل از هجرت پیامبر، عدهای از اهالی مدینه آمدند و با ایشان بر مسلمانی و دفاع همهجانبه از ایشان پیمان بستند.
برخی گفتهاند که منظور عدهای [مشخصا: قبیله بنی حارثه] هستند که در جنگ احد فرار کردند و بعد از جنگ توبه کردند که دیگر فرار نکنند ولی در این جنگ اجازه گرفتند (که در آیه قبل گذشت) (البحر المحیط فى التفسیر، ج8، ص462؛ أنوار التنزیل (بیضاوی)، ج4، ص227 )
برخی گفتهاند منظور کسانی است که در غزوه بدر غایب بودند و وقتی فضیلتی که خدا برای بدریون برشمرد را شنیدند گفتند خدا را شاهد میگیریم که اگر جنگی پیش آید ما حتما در آن شرکت خواهیم کرد. (البحر المحیط فى التفسیر، ج8، ص462؛ الدر المنثور، ج5، ص188)
حدیث
1) ابوحمزه ثمالی میگوید: از امام باقر ع شنیدم که میفرمود:
کسی که چهار خصلت در او باشد اسلامش کامل شده، و در ایمان یاریاش کردهاند، و گناهانش از او ریخته شده و پروردگارش را در حالی ملاقات میکند که او از وی راضی است، و اگر از سر تا پایش را گناه فراگرفته باشد خداوند متعال همه را از وجودش فرو میریزاند؛ و آنها عبارتند از:
وفا نسبت به عهدی که برای خدا بر عهده خویش مقرر کرده است؛ و
راستگویی با مردم؛ و
حیا داشتن نسبت به آنچه نزد خداوند و نزد مردم قبیح است؛ و
خوشاخلاقی با خانواده و مردم.
الأمالی (للمفید)، ص167؛ الأمالی (للطوسی)، ص189
حَدَّثَنَا الشَّیْخُ الْجَلِیلُ الْمُفِیدُ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَزَّازِ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ:
أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَمَلَ إِسْلَامُهُ، وَ أُعِینَ عَلَى إِیمَانِهِ، وَ مُحِّصَتْ عَنْهُ ذُنُوبُهُ، وَ لَقِیَ رَبَّهُ وَ هُوَ عَنْهُ رَاضٍ، وَ لَوْ کَانَ فِیمَا بَیْنَ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ذُنُوبٌ حَطَّهَا اللَّهُ (تَعَالَى) عَنْهُ، وَ هِیَ: الْوَفَاءُ بِمَا یَجْعَلُ للَّه عَلَى نَفْسِهِ، وَ صِدْقُ اللِّسَانِ مَعَ النَّاسِ، وَ الْحَیَاءُ مِمَّا یَقْبُحُ عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ النَّاسِ، وَ حُسْنُ الْخُلُقِ مَعَ الْأَهْلِ وَ النَّاسِ.
2) خثیمه میگوید: امام صادق ع به من فرمود:
خَیثَمِه! ما شجره نبوت، و بیت رحمت، و کلیدهای حکمت، و معدن علم، و جایگاه رسالت، و محل رفت و آمد فرشتگان، و جایگاه سرّ خداوندیم؛ و ماییم امانتهای خداوند در بندگانش؛ و ماییم حرم الله بزرگتر؛ و ما ذمه [= حقی که باید ادا شود] خداییم، ما عهد خداییم؛ پس هرکه به عهد ما وفا کند به عهد خدا وفا کرده است؛ و کسی که در آن بدعهدی کند، با ذمه خدا و عهد خدا بدعهدی کرده است.
الکافی، ج1، ص221
أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْخَشَّابِ قَالَ حَدَّثَنَا بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنْ خَیْثَمَةَ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا خَیْثَمَةُ نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ وَ بَیْتُ الرَّحْمَةِ وَ مَفَاتِیحُ الْحِکْمَةِ وَ مَعْدِنُ الْعِلْمِ وَ مَوْضِعُ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَةِ وَ مَوْضِعُ سِرِّ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَدِیعَةُ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ وَ نَحْنُ حَرَمُ اللَّهِ الْأَکْبَرُ وَ نَحْنُ ذِمَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ عَهْدُ اللَّهِ فَمَنْ وَفَى بِعَهْدِنَا فَقَدْ وَفَى بِعَهْدِ اللَّهِ وَ مَنْ خَفَرَهَا فَقَدْ خَفَرَ ذِمَّةَ اللَّهِ وَ عَهْدَهُ.
3) شخصی در نامهای سوالاتی را از امام رضا ع پرسید و امام بدیشان پاسخ گفت. در فرازی از نامه امام آمده است:
خداوند متعال فرار از میدان جنگ را حرام کرد به خاطر تاثیرش در سست شدن دین، و خفیف شمردن پیامبران و امامان عادل، و ترک یاری ایشان بر دشمنان، و عقوبت دادن آنها برای انکار آنچه از اقرار ربوبیت بدان فراخوانده شدند، و [ترک یاری آنها در] آشکار و چیره ساختن عدل و ترک جور و میراندن فساد، و نیز به خاطر آنکه فرار مایه جرات دشمن بر مسلمانان میشود، و نیزبه خاطر اثراتش در اسیر و کشته شدن [بیپناهان] و نابودی دین خداوند متعال، و سایر آثار مفسدهآمیزی که دارد؛
و خداوند «تعرّب بعد الهجرة» [رو آوردن به بادیهنشینی بعد از انجام هجرت؛ یعنی اینکه انسان بعد از اینکه در جایی جامعه اسلامی تشکیل شد، به خاطر سختیها و مشکلات جامعه دینی، برای ادامه زندگی به جامعه کفر - حتی صحرانشینان جاهل- برود] را حرام کرد، به خاطر اینکه منجر میشود به برگشت از دین و ترک یاری پیامبران و حجتهای الهی، و سایر آثار مفسدهآمیزی که دارد؛ و نیز به خاطر اینکه منجر به نابودیِ حق هر ذیحقی میشود، [و اینکه تعرب بعد الهجره حرام شد] نه صرفا به خاطر [این است که] سکونت در بادیه و صحرا [حرام باشد]؛
و به همین جهت است که اگر شخص دین را به طور کامل هم بشناسد باز برایش سکنی گزیدن در میان جاهلان [= بیدینان] روا نیست، و بر او بیم میرود؛ چرا که [اثرات این همنشینی بقدری است که] ایمن نیست که از اینکه کارش به جایی برسد که علم [= دین حق] را رها کند و در باورهای آن جاهلان وارد شود و به سرگردانی در آن مبتلا گردد.
علل الشرائع، ج2، ص481
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ حَدَّثَنَا الْقَاسِمُ بْنُ الرَّبِیعِ الصَّحَّافُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع کَتَبَ إِلَیْهِ فِیمَا کَتَبَ مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ:
حَرَّمَ اللَّهُ تَعَالَى الْفِرَارَ مِنَ الزَّحْفِ لِمَا فِیهِ مِنَ الْوَهْنِ فِی الدِّینِ وَ الِاسْتِخْفَافِ بِالرُّسُلِ وَ الْأَئِمَّةِ الْعَادِلَةِ وَ تَرْکِ نُصْرَتِهِمْ عَلَى الْأَعْدَاءِ وَ الْعُقُوبَةِ لَهُمْ عَلَى إِنْکَارِ مَا دُعُوا إِلَیْهِ مِنَ الْإِقْرَارِ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ إِظْهَارِ الْعَدْلِ وَ تَرْکِ الْجَوْرِ وَ إِمَاتَةِ الْفَسَادِ وَ لِمَا فِی ذَلِکَ مِنْ جُرْأَةِ الْعَدُوِّ عَلَى الْمُسْلِمِینَ وَ مَا یَکُونُ فِی ذَلِکَ مِنَ السَّبْیِ وَ الْقَتْلِ وَ إِبْطَالِ دِینِ اللَّهِ تَعَالَى وَ غَیْرِهِ مِنَ الْفَسَادِ
وَ حَرَّمَ التَّعَرُّبَ بَعْدَ الْهِجْرَةِ لِلرُّجُوعِ عَنِ الدِّینِ وَ تَرْکِ الْمُوَازَرَةِ لِلْأَنْبِیَاءِ وَ الْحُجَجِ ع وَ مَا فِی ذَلِکَ مِنَ الْفَسَادِ وَ إِبْطَالِ حَقِّ کُلِّ ذِی حَقٍّ لَا لِعِلَّةِ سُکْنَى الْبَدْوِ وَ لِذَلِکَ لَوْ عَرَفَ الرَّجُلُ الدِّینَ کَامِلًا لَمْ یَجُزْ لَهُ مُسَاکَنَةُ أَهْلِ الْجَهْلِ وَ الْخَوْفِ عَلَیْهِ لَا یُؤْمَنُ أَنْ یَقَعَ مِنْهُ تَرْکُ الْعِلْمِ وَ الدُّخُولُ مَعَ أَهْلِ الْجَهْلِ وَ التَّمَادِی فِی ذَلِکَ.
تدبر
1) «وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً»
مقصود از این عهدی که قبلا با خدا بسته بودند چیست؟
الف. عهد نمایندگان مردم مدینه است که در مکه به نزد پیامبر ص آمدند و در عقبه با ایشان پیمانی همهجانبه در حمایت از ایشان بستند و ایشان را به مدینه دعوت کردند.
ب. عهد کسانی است که در غزوه بدر نبودند، و میخواستند به ثواب بدریون برسند.
ج. عهد کسانی است که در غزوه احد فرار کرده بودند، و توبه کردند که دیگر فرار نکنند.
(توضیح این سه بند، در شأن نزول گذشت)
د. عهد هر مسلمانی است بر دین و دینداری خودش، (ایستاده در باد، ص190) که اساساً دیندار واقعی کسی است که با خدا عهد بسته باشد که جان و مال و آبرو و همه دار و ندارش را در راه دینش فدا کند (توبه/24)؛ کاری که در سکوت امیرالمومنین ع و قیام امام حسین ع بیش از دیگران نمود دارد.
ه. ...
2) «کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً»
عهد خدا مسئولیتساز است.
از مفاهیم دقیق دینی که در جامعه ما رایج شده، این است که به کسی که جایگاهی را در حکومت، به دست میگیرد، «مسئول» میگویند. این تلقی درصدد این است که نشان دهد پُست و مقام در نگاه دینی، یک موقعیت برای منافع شخص نباید باشد، بلکه صاحب مقام، «مسئول» است؛ یعنی وظیفهای بر دوش اوست که او را در معرض سوال قرار میدهد.
3) «کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً»
عهد خدا مسئولیتآور است.
بحث تخصصی انسانشناسی درباره «مسئول» و «مسئولیت» و «نقدپذیری» و «آزادی»
انسانها دو گونه جهانبینی دارند:
- برخی اساساً خود را «مسئول» میبینند؛ در نگاه آنها به زندگی، پرسشهایی وجود دارد که باید برای آنها پاسخی تدارک ببینند تا به زندگی مناسب دست یابند.
اقتضای چنین نگاهی آن است که انسان نقدپذیر باشد؛ زیرا این سوالات را قرار نیست که صرفا در دنیا پاسخ دهد، بلکه پاسخی که قرار است آماده کند، پاسخی در روز قیامت است؛ و لذا هر مقدار که در دنیا نقد شود و پاسخهایش مورد موشکافی قرار گیرد، وی را برای پاسخگویی در آخرت آماده میکند. این نقدپذیری، که لازمه «مسئول بودن» (مورد سوال قرار گرفتن) است، بقدری در نگاه دینی اهمیت دارد، که از انسان خواسته شده که نهتنها نقد دیگران را همچون هدیهای پذیرا باشد (أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَى إِلَیَّ عُیُوبِی: دوستداشتنیترین بردرانم کسی است که عیبهایم را به من هدیه دهد؛ کافی، ج2، ص639)؛ بلکه حتی نباید منتظر بماند تا دیگران وی را نقد کنند: خودش نیز باید هر روز «محاسبه نفس» داشته باشد و اعمال روزانه خود را مورد سوال و نقد قرار دهد و در اصلاح خود بکوشد.
- در مقابل، نگاه لیبرالیستی (اصالت آزادی) قرار دارد که از نظر آنها هیچ سوال اساسیای برای انسان مطرح نیست که انسان خود را موظف به پاسخگویی آن ببیند؛ لذا هیچ هدفی هم برای انسانها در کار نیست و هیچکس حق ندارد درباره درست یا نادرست بودن شیوه زندگی انسانها قضاوت کند و تنها چیزی که ارزش دارد این است که انسانها رها شوند که هرکس هر کاری دلش میخواهد انجام دهد.
البته به خاطر اینکه زندگی اجتماعی از هم نپاشد، از همه خواسته میشود که در دلخواههایشان ضرر نزدن به دیگران را رعایت کنند؛ آن هم نه از این جهت که در مقابل این ضرررسانی «مسئول»اند؛ بلکه صرفا از منظری سودجویانه: «اگر تو به دیگران ضرر بزنی، دیگران هم به تو ضرر میزنند و در مجموع همه ضرر میکنیم؛ پس توافق کنیم که به هم ضرر نزنیم».
پس، این نگاه، انسان را نه در برابر خدا «مسئول» می داند و نه در برابر انسانهای دیگر، و به همین جهت است که منطق آنها در «ضرر نزدن به دیگران» تنها در موضع ضعف به کار میآید؛ یعنی اگر جایی قدرت داشته باشند که «ضرر بزنند اما ضرر نبینند»، براحتی به تجاوز و ... اقدام میکنند و به همین جهت است که بزرگترین داعیهداران حکومتهای لیبرالیستی، مانند آمریکا، خود را در تجاوز به کشورهای دیگر، به هیچجا پاسخگو نمیبینند.
دقت در این نکته نشان میدهد که شعار «نقدپذیری» از جانب لیبرالیستها نیز شعاری توخالی است؛ زیرا وقتی تنها معیار هرکس، دلخواههای شخصی او باشد، چه ضابطهای میماند که کسی دیگری را نقد کند؟ (اقتباس از ایستاده در باد، ص192-196)
4) «کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً»
عهد با خدا مسئولیت میآورد و مورد بازخواست قرار میگیرد.
این جمله اگرچه در خصوص این واقعه خاص در جنگ احزاب نازل شده، اما از مواردی است که بخوبی نشان میدهد که شأن نزول، آیه را به همان زمان محدود نمیکند، لذا این فقره اخیر آیه از قدیم الایام، یکی از ادله فقهای شیعه و سنی در اثبات وجوب شرعی عهد و نذر و قسم بوده است. (مثلا: الخلاف (طوسی)، ج6، ص192؛ فقه القرآن (راوندی)، ج2، ص234)
5) «وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً»
بسیاری از صحابه با پیامبر عهد بستند که در جنگها فرار نکنند؛ اما خداوند از فرار آنها در جنگهای مختلف خبر داد:
از غزوه اُحد (إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فی أُخْراکُم: هنگامى را که در حال گریز [از کوه] بالا مىرفتید و به هیچ کس توجه نمىکردید و پیامبر، شما را از پشت سرتان فرا مىخواند؛ آلعمران/153)
و غزوه احزاب (آیه فوق)،
تا غزوه حنین (وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ ضاقَتْ عَلَیْکُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرین: و نیز در روز حنین آن گاه که فزونى عددتان شما را به خود مغرور کرد ولى هیچ چیزى [ز حادثه و عذاب] را از شما دفع نکرد و زمین با آن پهناوریش بر شما تنگ گردید، سپس پشت به دشمن رو به فرار نهادید؛ توبه/25).
البته به نص قرآن کریم عده قلیلی از اینان به عهد خود وفادار ماندند که اغلب شهید شدند، جز حضرت علی ع که در ادامه همین سوره، آیهای درباره اینکه او به عهد خود وفادار ماند و همچنان منتظر شهادت است، نازل شد: «مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلا: در میان مومنان، مردانی هستند که بر عهدی را که با خدا بسته بودند راست ماندند؛ پس برخی از آنها به دلخواهش رسید و برخی هم منتظرند و هیچگاه عهد خود را عوض نکردند.» (احزاب/23) (المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب ع، ص648؛ مناقب آل أبی طالب ع، ج2، ص23)